کرامات امام رضا علیه السلام از زبان خادم حرم
قسمت اول |
||
قسمت دوم |
علی بن موسی زادهٔ جمعه ۱۹ رمضان یا نیمه ماه رمضان یا پنج شنبه ۱۱ ذیقعده یا ۱۰ رجب سال ۱۴۸ هجری در شهر مدینه بود. او ۲۴ سال وچند ماه را با پدرش به سر برد. ولی مطابق آنچه گفته شد، عمر او در روز درگذشت پدرش ۳۵ سال یا ۲۹ سال و دو ماه بوده و پس از مرگ پدرش چنانکه در مطالب السئول نیز آمده، ۲۵ سال زیستهاست و مدت امامت او حدود ۲۰ سال طول کشید، که ۱۷ سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت. رضا در مدینه، پس از مرگ پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگی امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع کرد، و به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جدش، رییس مذهب شیعه جعفر صادق پرداخت. در طول این مدت، او در دنباله حکومت هارون الرشید را که ده سال و بیست و پنج روز بود زیست. سپس امین از سلطنت خلع شد و عمویش ابراهیم بن مهدی برای مدت بیست و چهار روز به سلطنت نشست. آنگاه دوباره امین بر علیه او شورش کرد و برای وی از مردم بیعت گرفته شد. یکسال و هفت ماه حکومت کرد ولی به دست طاهر بن حسین کشته شد. سپس عبد الله بن هارون، مامون، به خلافت تکیه زد و بیست سال حکومت کرد. در زمان حکومت مامون، آن گونه که در کتب معتبر شیعه آوردهاند او که علاقه مردم ایران به امامان شیعه را میدید تصمیم گرفت رضا را مجبور کند تا از مدینه به خراسان بیاید و او را به عنوان ولیعهد و جانشین خود معرفی کند و چنان چه شیخ مفید در کتاب مسار الشیعه آوردهاست روز اول ماه رمضان روز بیعت به ولایت عهدی رضا توسط مامون است، تا با این روش بتواند در بین مردم محبوبیت قابل ملاحظهای پیدا کند و درضمن تصمیم داشت تا رضا را نزد خود بیاورد و کارهای او را تحت نظارت کامل خود قرار دهد.
«ارتباط با حقیقت قرآن»
در هفت سالگی که به کلاس اول دبستان رفتیم، این جملات را به ما آموختند، خواندیم و حفظ کردیم: "بابا آب داد، مامان نان داد، سارا انار دارد و ..." یاد گرفتن و تکرار اینها در کلاس اول دبستان لازم بود و ارزشمند؛ چون مقدمه ی باسواد شدن و دانشمند شدن بود. حال اگر بعد از چهل سال، همان همکلاسهای سال اول دبستان گرد هم بنشینیم و با صدا و آهنگ خوش بخوانیم: "بابا آب داد "، آیا خنده دار نیست؟ آیا به ما نمیگویند این جملات آن روز، برای این بود که امروز شما دانشمند و متخصص در فنون علمی گوناگون شده باشید؛ نه این که چهل سال همان جملات را تکرار کرده و همچنان بی سواد باقی بمانید.
اکنون، اگر دقیقاً بنگریم، نحوه ی رفتار ما با قرآن نیز چنین است. یعنی ظواهر سطحی از قرآن را که در اوایل سنین بلوغ و تکلیف آموخته ایم، در سنین بالاتر نیز همانها را توسعه میدهیم و تکرار میکنیم؛ بدون این که بهرههای وافی از معارف عالیه ی قرآن و اسرار لطیف نماز و روزه را وارد قلب خود کرده باشیم.
البته همه میدانیم که قرآن همین نیست که اکنون در دست ماست و دارای جلد و کاغذ و خط است. حقیقت قرآن، یک گوهر آسمانی و عرشی است که در باطن عالم، مکنون و مستور است و به تقدیر و تدبیر خدا از مقام ربوبیت حضرت حق -عز و جل- طی مراحلی تنزیل کرده تا به این مرحله از عالم بشری رسیده و به صورت خط و نقش روی کاغذ آمده و در قالب مفاهیم در اذهان و حافظهها استقرار یافته است. اینها مراحل تنزیل یافته و پایین آمده ی حقیقت قرآن است. اما فرستنده اش در سوره ی واقعه به گوشهای از جلالت و رفعت آن گوهر عرشی اشاره فرموده است: "این، قرآنی است کریم، در کتابی مکنون (و پوشیده از افکار و ادراک عالمیان) که جز پاک شدگان و مطهر گشتگان به تطهیر الهی، با آن نمیتوانند تماس داشته باشند."(1)
حاصل اینکه صاحب قرآن و نازل کننده ی آن با کمال صراحت و قاطعیت اعلام کرده: این قرآن کریم است و جز پاک گشتگان، احدی صلاحیت تماس با حقیقت آن ندارد. شما از همین دستور دین مقدس درباره ی تماس بدنی با خط و کتابت قرآن درس بگیرید که فرموده است: "جایز نیست کسی دست بدون وضو به خط و نوشته ی قرآن بزند." با این که قرآن کتبی، نوشته ی بشر است؛ ولی از آن نظر که مرتبه ی نازلهای از قرآن است، محترم است و تماس بدنی داشتن با آن مشروط به طهارت بدن است.
از همین دستور پی میبریم که تماس روحی و قلبی داشتن با حقیقت قرآن نیز مشروط به طهارت روح و قلب است. همین جاست که کار، دشوار میشود؛ زیرا تطهیر روح و قلب، به زیر پا نهادن تمایلات نفسانی و پرهیز از گناهان نیاز دارد و این طبیعی است که برای کسانی که مقهور شهوات نفس خود هستند، کار آسانی نباشد.
از طرفی هم بر اساس ایمانی که به شفا بخشی نسخه ی آسمانی قرآن داریم، هیچ چارهای جز تحصیل طهارت روحی برای تماس گرفتن با حقیقت قرآن نداریم و میدانیم که گنج، بی رنج میسر نمیشود.
حال در راس کسانی که مطهر به تطهیر الهی هستند و تماس روحی با حقیقت قرآن داشته و در واقع متحد با حقیقت قرآن هستند، اهل بیت عصمت و طهارت و خاندان نبوت و رسالت هستند، که خداوند حکیم درباره ی آن مقربان درگاه خود فرموده است: "خداوند میخواهد فقط از شما خاندان رسالت گناه و پلیدی را دور سازد و شما را کاملاً پاک گرداند."(2)
بنابر این از جمع بین این آیه و آیهای که از سوره ی واقعه پیشتر بیان شد، نتیجه میگیریم که مرتبه ی اعلای تماس با حقیقت آسمانی قرآن اختصاص به اهل بیت نبوت (علیهم السلام) دارد که به تطهیر الهی، در مرتبه ی اعلای طهارت قرار گرفته اند.
لذا سایر اصناف و طبقات مردم که در مرتبه پایین تر از معارف دینی واقع شده اند و موظف به بهره برداری از کتاب هدایتگر آسمانی خود هستند، اگر بخواهند در حد خود تماس روحی با حقیقت قرآن داشته باشند، با استفاده از معارف و آموزههای اهل بیت(علیهم السلام)، باید در مقام تهذیب نفس و تزکیه ی روح و جان خود برآیند و با عمل به دستورات دین، آینه ی قلب را از آلودگیها پاک نمایند تا صلاحیت تماس با حقیقت قرآن را پیدا کنند.
«برگرفته از کتاب "ماه رمضان"، تالیف: آیت الله سید محمد ضیاء آبادی»
مختصری از کلمات حکمتآمیز امام:
امام فرمودند: "دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است."
امام فرمودند: "علم و دانش همانند گنجی میماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر میباشند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده."
امام فرمودند: "مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است."
امام فرمودند: "چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است."
امام فرمودند: "نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است."
جنبه علمی امام:
مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بیهمتای امام را در میان ایشان میدید میخواست تا این قداست و اعتبار را خدشهدار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظرهای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که شرح یکی از این مجالس را میآوریم:
"برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام میباشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید." صبح روز بعد مجلس آراستهای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: "آیا میخواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان میشود." او گفت: "بلی فدایت شوم." امام فرمودند: "وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتشپرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومیشان بشنود و ببیند که سخنان تک تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون میفهمد که توانایی کاری را که میخواهد انجام دهد ندارد و پشیمان میشود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.
رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، میگوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمیشد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی میآوردند و مسائل دینی خود را از امام میپرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ میگفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان میفرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."»
تعداد صفحات : 5